داداش کوچیکه و پسرعموم چند وقته شروع کردن با هم کار کردن.قارچ پرورش میدن.الان دو روزه شروع کردن به جمع کردن محصول شون.خیلی براشون خوشحالم.به خصوص برای داداشم که هنوز نوجوون حساب میشه.خوشحالم چون خودم وقتی نوجوون بودم دلم میخواست کار کنم اما چیزی بلد نبودم.مامان و بابام هم فکر می کردن تا دانشگاه نری مهارت کسب نمیکنی.الان نسبت به اون موقع فکرشون خیلی فرق کرده.من که دانشگاه میرفتم هرکاری میخواستم بکنم بابام می گفت فعلا فقط درست رو بخون.متنفر شده بودم از درس و از این جمله.اما برادرم در حین تحصیل کلاس زبان رفت.به هر حال آدم رو بچه های قبلی یه چیزی رو تست میکنه و سر بعدی باتجربه میشه.

دخترخاله ی بزرگم میخواسته باشگاه رفتن رو شروع کنه.یه جلسه رفته و سرش گیج رفته و مربی بهش گفته کم خونی داری و برو دکتر.دکتر هم کم خونی شدید تشخیص داده و قرص آهن تجویز کرده.دخترخاله م به طب سنتی اعتقاد داره و رفته و علاوه بر پرهیز غذایی بهش بادکش هم توصیه کرده و انگار بعد از یه مدت،حالا حالش خوبه.دور و بر من پر از زن هاییه که از کم خونی و پوکی استخوان و آرتروز و دیسک کمر درد میکشن.باید یادم باشه تا مراقب خودم باشم.باید بیشتر ورزش کنم و سالم و کافی غذا بخورم و بیشتر بخندم.

بعضی وقتا درمان های سنتی رو هم تست کردم اما از اون جایی که اثری روم نداشته و در نهایت داروهای شیمیایی بوده که درمانم کرده نمیتونم قبولش کنم.چیزی که میتونم بپذیرم ساخت دارو از گیاه هاست اونم تو آزمایشگاه تحت شرایط کنترل شده و مشخص بشه دقیقا چقدرش روی چی قراره تاثیر بذاره.نه که جوشونده ی یه گیاه رو بهم بدن و بگن برای ده جای بدن خوبه.بادکش رو میتونم بپذیرم چون شبیه ماساژ عمل میکنه.اما حجامت رو نمیتونم قبول کنم که اثر میذاره.برای من حداقل نداشته.اما پرهیز غذایی رو قبول دارم.بدن هر انسانی یه چیز خاصه که حتی با بدن برادرش هم فرق داره.پس طبیعیه که غذاها اثرات متفاوتی روش داشته باشن ولی این رو هم خودت میتونی بفهمی.تویی که میدونی نمیتونی غذاهای مایع رو هضم کنی،شکلات باعث سردردت میشه و گلابی بهت تهوع میده و با لوبیاپلو سرشار از انرژی میشی.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها