برادرم رفته دکتر و رژیم گرفته.اما زهی خیال باطل اگه فکر می کنین برادرم رژیم گرفته،همه رژیم گرفتیم! برنامه ی غذاییش چسبیده به یخچال و من و مامان تقریبا هر روز ناهار رو از روی اون درست میکنیم.غذاهاش چیزای نرمالین.فقط صبحونه ها و شام هاش خیلی کمه که ما اون وعده ها غذای متفاوتی میخوریم.یه لیوان شیر با دوازده تا بادام و یک خرما،منو نهایتا یه ساعت سیر نگه میداره یا شام اگه سوپ باشه نیم ساعت بعد گشنه ام.برادر در ظاهر خیلی خوب لاغر شده.بلوزش ازش جدا می ایسته اما چند روز پیش گفت گرسنه ام.اون رژیم واسه دو هفته بود و باید دوباره میرفت رژیم جدید می گرفت اما دکترش نبود و همون رو تکرار کرد و حالا به وضوح مشخصه که این براش کافی نیست و میان وعده هاش هم باید عوض شه.رژیم گرفتن و ورزش به چشم بیننده آسونه ولی پدر و مادر درآره.

+یه کار واجب اداری داشتم و رفتم خدمات پلیس.نمیدونم واقعا چی بگم.به خاطر هماهنگ نبودن ارگان ها با هم ما تاوان میدیم.فرستادنم اداره ی پلیس تا یه تاییدیه بگیرم و آقاهه زنگ زد به خدمات و گفت وقتی مدارک خواناست ارباب رجوع رو نفرستین اینجا.نیازی نیست.بخش نامه ای در این مورد صادر نشده.دوباره برگشتم و کارم انجام شد.به اندازه ی موهای سرم از دیگران چنین داستان هایی شنیدم.واقعا نیازه سیستم اداری رو بکوبن از نو بسازن.باز خوبه خیلی کارها رو میشه اینترنتی انجام داد وگرنه ملت هنوز برای گرفتن حقوق ماهانه شون تو بانک صف میبستن.

*ترجمه ی یه ضرب المثل ترکی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها